سکوووت
9/13/2010 01:06:00 PM | Author: یک انسان
سکوت مرگباری که سالها روانم رو به هم ريخته بود و داشتم کم کم فک می کردم می تونم حلش کنم! می تونم از بينش ببرم! دوباره شروع شد! باز همون زندگی مزخرفی که ازش متنفرم! اما خوب زندگی همينه ديگه! بايد حلش کنم
بهار وسط تابستون
8/07/2010 10:02:00 PM | Author: یک انسان
ديدم وسط تابستون بهار شد بعد پاييز شد! بعد طوفان شد! نگو تو قرار بود بيای مگر نه 15 مرداد کجا و اين هوا کجا؟
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
8/04/2010 12:20:00 AM | Author: یک انسان
به چيه من ايراد می گيری؟ اصلا من چقد خرم که به حرف تو گوش می دم!
از شعر و عشق و عاشقی خوشت نمياد؟ برو يه وبلاگ ديگرو بخون! من عاشقه همه ی اينام! به من چه که تو دوست نداری!

روزی اگر گردم، دنبال تو می گردم
روزی اگر ميرم، از بهر تو می ميرم
يک روز اگر سيرم، از دوری تو سيرم
يک روز اگر شادم، از شادی تو شادم
باری اگر بارم، اشک از غم تو بارم
باری اگر نازم، بر يار دلنوازم
شبها اگر تارم، بر تنهايي تو تازم
شبها اگر لالم، آيي گل لاله م؟
روزی اگر نالم، از درد نمی نالم
يک روز اگر گيرم، دامان تو می گيرم
وقتی که سرکوب می کنی
7/26/2010 10:46:00 AM | Author: يک انسان
برگشته به من ميگه حست دروغه! ميگه يه فکرای ديگه ميکنم! ميگه من و داری جايگزين يکی ديگه ميکنی که هست! تويی که خودت خواستی بازيت ندم و باهات رو باشم و حسم رو بهت بگم وقتی اينجوری ميکنی! فک ميکنی اون چجوری عکس العمل نشون بده؟
آقا اصلا می دونی چيه؟ به ما نيومده مثل بجه گيمون که تو خاندان معروف بوديم به مهر و محبت و عاطفه رفتار کنيم بايد همون قالبی که خودمون برا خودمون چن ساله ساختیمو حفظ کنيم. عاطفه کيلو چنده؟ همشو جمع ميکنيم بعدا يه جا قلپی ميزنيم بيرون برا يه دختری چيزی! کلا بيخيال فلسفه اسفنج و ليوان آقای مشاور ميشيم
اندکی نزديک به سبک کاپيتان
7/08/2010 11:16:00 PM | Author: یک انسان
نشستی تو مغازت ماشينتم دمه مغازه پارکه که می بينی داره آروم آروم ميره پايين! فقط جلوی ماشين رو می بينی يکه می خوری دست پاچه می دويی سمت ماشين که نره و دستی شو بکشی بالا که می بينی يه احمقی با يه پيکان تاکسی قراضه داره عقب عقب مياد و ماشينتو هل ميده. پس نتيجتا تصميم می گيری يه اعتراضی بکنی. پس وقتی که يارو در مياد و ميخواد بره جلوشو ميگيری و ميگی آقا خوب اگه ماشين بدجا بود می گفتی ورش می داشتم! راحت در بياری ماشينتو! که طرف با داد و بی داد جوابتو ميده تو ام که احساس می کنی من که حرفی نزدم که اينجوری جوابم رو ميده صداتو می بری بالا و می گی مگه چی گفتم که اينجوری جواب می دی؟ خلاصه دعوا شرو می شه اونم کجا؟ جلو در مغازت! طرف که مياد بعد از همه دری وری هايی راجع به خودت و باستن مبارکت گفته بره! در ماشينشو باز می کنی و به داد و بيدادت که آقا من که دارم باهات درست حرف می زنم درست جوابمو بده ادامه ميدی! ولی وقتی ميبينی يارو خيلی هرزه گو تشريف داره و توام جلو مغازت آبرو داری با عصبانيت محکم در ماشينشو مي بندی و ميگی برو آقاااا! خوب همتون راننده تاکسی هارو ميشناسيد و می دونيد که در ماشينشون از خواهر و مادرشون براشون مهمتره!! پس بنابر اين یارو از ماشين پياده ميشه و همينجوری که داره راجع به مادرتو طرز به دنيا اومدنت و یکسری حرف ها با مزمون حرام و سبک زاده شدن و چند تا چيز ديگه که من تالا نشنيده بودم ميگه ميره سمت صندوق عقب و يه چيزی که هنوز نمی دونی چيه مياره! حالا دوست دارم بدونم شما عکس العملتون چيه؟ حتما برام بنويسيد! بعد بقيشو بخونيد!



خوب من که آدم ترسو و دعوا گريزی هستم با اينکه خيلی اعصابم خورد بود طبق معمول خودم رو قاطی قضيه نکردم و رفتم تو مغازه و يه رهگذر طرف رو جمع کرد و منم زنگ زدم 110 طرفم همونطور که به اون حرفاش ادامه ميداد سوار ماشين شد و تا من بيام بيرون رفت خلاصه اينکه دارم برنامه ميچينم که يه جريمه 200 تومنی از طرف بسيج براش ببرم و توی دادسرا هم ازش شکايت کنم! ولی با خودم فک می کنم اگه همون موقع باهاش درگير می شدم شايد الان اعصابم خورد نبود
صدای زباله
7/05/2010 12:41:00 AM | Author: یک انسان
صدای زباله ها سرم هوار می شن، صدای شکستن شيشه تو دلم می پيچه، حس دور شدنی که حسش نکردم، مث پتک تو سرم می خوره؛ يه لحظه می گم کاش نمی فهميدم؛ يه لحظه می گم چرا نفهميدم؟ اگه به خودم حق می دم يکی رو قلم بگيرم؛ خيلی عاديه که بر عکسشم بتونه بشه، هر چی بيشتر ميگذره بيشتر می فهمم که قراره همه چی از دماغم در بياد
خوابم مياد! از همه ی عالم و آدم عذر می خوام اگه لايقشون نبودم و اگه آزارشون دادم! و خوب هر وقت هر کسی از یه نفر آزار ببينه ازش دور ميشه و ديگه فرقی نميکنه حس اون فرد بهش چی باشه
واقعا چه فرقی داره حس من؟ ترس من
يه زمانی
7/02/2010 11:53:00 PM | Author: یک انسان
يه وقتايی يه حسی بود شبيه حس عشقی بود
يه وقتايی يکی داشتم که اشکم روی شونش بود
يه وقتايی يکی داشتم تمام زندگيم پاش بود
يه وقتايی يکی داشتم که بی اون روحم از تن هم جدا می شد
تمام آرزوهای دل کوچک يک کوه بود و تو چشماش بود
تو دستاش بود
مهم نيست حالا که اون کی بود يا که چی بود؟
مهم حالا منم اينجا بدون اين حس زيبا
مهم حالا منم اينجا
بدون اين حس زيبا