يه زمانی
7/02/2010 11:53:00 PM | Author: یک انسان
يه وقتايی يه حسی بود شبيه حس عشقی بود
يه وقتايی يکی داشتم که اشکم روی شونش بود
يه وقتايی يکی داشتم تمام زندگيم پاش بود
يه وقتايی يکی داشتم که بی اون روحم از تن هم جدا می شد
تمام آرزوهای دل کوچک يک کوه بود و تو چشماش بود
تو دستاش بود
مهم نيست حالا که اون کی بود يا که چی بود؟
مهم حالا منم اينجا بدون اين حس زيبا
مهم حالا منم اينجا
بدون اين حس زيبا
|
This entry was posted on 7/02/2010 11:53:00 PM and is filed under . You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

0 comments: