دل تنگی
6/18/2010 10:50:00 AM | Author: یک انسان
مثکه کلا عادت کردم دلم تنگ باشه! خودمم نمی دونم برا چی و برا کی! آخه چرا بايد وقتی آدم ميره بيرون با دوستاش کلی بهش خوش می گذره بعدش که شب می شه می خواد بره بکپه دلش براشون تنگ بشه واقعا؟ کسی تالا همچين تجربه مزخرفی(2) داشته؟ که دلش بعد از يه دور همی خوب بگيره؟ دلم يه خونه می خواد تک و تنها! که دور همی هام رو اونجا بر گذار کنم بعدش که همه می رن بشينم فرت و فرت سيگار بزنم و هی دلم تنگ شه

پ.ن: تو اون خونه هه يه تلويزيون 2 ميليونی هم بزارم : دی
پ.ن 2 : راستی کسی می دونه مزخرف رو با چه ز ای می نويسن؟ تو گوگولی که سرچ کردم با همه ز ای ديدم
|
This entry was posted on 6/18/2010 10:50:00 AM and is filed under . You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed. You can leave a response, or trackback from your own site.

2 comments:

On June 18, 2010 at 12:30 PM , یک عدد گارفیلد برنامه نویس said...

in che vazeshe adam to weblogesh baiad ye matlabe jadid benevise :D badesham fekr konam adie ke adam badesh deltang mishe khob delesh bazam mikhad o midone ke tamom shode!
tv 2 melionio hastam :D dvd playeram bashe ke man film bebinam :D

 
On June 18, 2010 at 1:54 PM , یک انسان said...

hatmaaaan! age khoda bekhado betoonam too tare bar ghorfe begiram hameye in kararo mikonam! khoobe?